دلـــنوشته های وروجک کاش سرنوشت جز این مینوشت
| ||
|
گفتم خدایا از همه دلگیرم گفت حتی از من؟ گفتم خدایا دلم را ربودن گفت پیش از من؟ گفتم خدایا چقدر دوری گفت تو یا من؟ گفتم خدایا تنهاتریتم گفت پس من؟ گفتم خدایا کمک خواستم گفت از غیرمن؟ گفتم خدایا دوستت دارم گفت بیشتر از من؟ گفتم خدایا اینقدر نگو من گفت من توام و توهم تکه ای از من. عمری فرشته هم که باشی چه لذتــــــی داره اینکه میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟ کاری به کار عشق ندارم من هیچ چیز و هیچ کس را دیگر در این زمانه دوست ندارم انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را یک روز خوشحال و بی ملال ببیند زیرا هر چیز و هر کس که دوست تر بداری حتی اگر یک نخ سیگار یا زهر مار باشد از تو دریغ میکند پس با همه وجودم خود را زدم به مردن تا روزگار دیگر کاری به کار من نداشته باشد این شعر را هم نا گفته میگذارم .... تا روزگار بو نبرد .... گفتم که ... کاری به کار عشق ندارم ! قیصر امین پور پاییز را دوست دارم چون معافم میکند از پنهان کردن دردی که در صدایم میپیچد.... ![]() |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |